قرار بود

اسمم برای بچه

های تو مادر باشد

اسمت برای بچه های من ....

نشد

بچه های ما ما را نمیشناسند

روزی دخترت از تو اسمم را

می پرسد

روزی که با ترانه ای قدیمی

به نقطه ی دوری خیره می مانی

ومن

از چشمهایت

می چکم.

دختر عزیزم دلبندم ستایش : 

زندگی تصویریست

قلم و کاغذ و رنگش از توست

قلمت را بردار

و به نقاشی آن همّت کن

گاه گاهی دو سه گامی

به عقب پای گذار

و تماشایش کن

گر پسندیدی آن،

حرفی نیست.

غیر از آن بود، هنوز،

کاغذ و رنگ و قلم در کفِ توست

تا زمانی باقیست

قلمت را بردار

و به رنگی خوش تر

روشن و روشن تر

نقشِ دیگر انداز

و به پیکارِ سیاهی پرداز ...